فلکــــ کور استـــ دلم شوریده در شور استـــ
صدای خنده و آواز میاید ز کوی دلبرمـــ امشبـــ
صدای ساز می آید
دلم بی وقفه میلرزد نمیدانم چرا تنگـــ استـــ و میترسد
قدم لرزان به سوی کوچه می آیمـــ
وبا خود زیر لبـــ آهسته میگویمـــ
خدایا ترس من از چیستـــ ؟
عروس جشن امشبـــ کیستـــ ؟
صدای همهمه با ورود شیخ عاقد میشود خاموش
صدای شیخ می آید... وکیلمـــ من
جوابـــ ده...وکیلمـــ من
صدای آشنایی بله می گوید
و مردمـــ یکصدا باهم مبارکـــ باد می گویند
خدای من صدای اوستـــ صدای آشنای اوستـــ
دلم در سینه میلرزد
برای مدتی ساکتـــ برای مدتی خاموش
و ناگه نعره امـــ در کوچه میپیچد
مبارکـــ نیستـــ مبارکـــ نیستـــ
نگار من عروس جشن امشبـــ نیستـــ
بگوییدمـــ دروغ استـــ انچه شنیدمـــ دروغ استـــ
انچه فهمیدمـــ دروغ استـــ
ولی افسوس صدای نعره امـــ در ساز میمیرد
و داماد سرخوش از نگارمـــ بوسه میگیرد
فلکـــ کور استـــ زمین و آسمان کور استـــ
خدای من چه کس میگوید این سان ساکتـــ و آرام بنشینی
چه کس میگوید این سان بی تفاوتـــ بر لبـــ این بام بنشینی
اگر مردم نمیدانن تو که نادیده میدانی..
کجا رفتـــ آن قسمـــ هایش ؟!
1392/01/2 - 15:47به یعنی عهد و پیمان هیچ !
وفا و عشق و ایمان هیچ !
قسمها اشکـــ ها حتی خدا هم هیچ !
عجبـــ دارمـــ چرا یا ربـــ تو خاموشی
چرا در خود نمی جوشی
گمان دارمـــ تو همـــ با نو عروس خویش
گرمی ،عشرتـــ می نوشی
وگرنه کسی این صحنه را میبیند و خاموش میماند
من امشبـــ از خودمـــ از تو از این دنیا که هیچ اعتبارش نیستـــ
بـــــیـــــــزارمـــ
من امشبـــ سختـــ بیمارمـــ
رفیقان باده بردارید و بر بالین این بیمار بگذارید
پس چرا این آسمان امشب نمی بارد؟
1392/01/2 - 15:57پس چه می خواهد؟!؟
دلم رنجور و ویران است
مگر شومی تر از امشب چه می خواهد؟
الهی ستاره فدات بشه منای من گریه نکن عشقم حیف چشمای خوشکلت نیست که خیسش می کنی
1392/01/4 - 00:30